چــــــــــادر ، ســــه نقطــه دارد؛ همــاږ ســه نقطـه اے ڪـه فـرق اسـت بیږ پوشیــدگـے و پـوسیــدگـی!
امام علے (علیه السلام )؛ چه ڪوتاه و زیبا فرمودند: پوشیدگـے دوامے براے زیبایے ست...
داستانهایی از این دست، ناشنیده ماندهاند و یا جرأت بازگو کردن نیافتهاند. داستانی که نشان میدهد «زیر حجاب مات زنان مسلمان، دلهای تپنده هست و رؤیاهایی از عشق». این داستان افسانه نیست بلکه حکایتی واقعی از تجربهی یک زن مسلمان، روزنامهنگار و اجتماعی است که با وجود تمام هجمههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و گاه نژادپرستانه که در بطن جامعهی غربی وجود دارد توانسته محکم و استوار باشد.
«کارت روز ولنتاین را که صبح زود بر در اتاقش در خوابگاه چسبانیدهاند را بر میدارد، با ولع تمام، پاکت را پاره میکند، داخل آن یک شعر دستنویس با خط خوش است. بیآنکه اسمی پای آن ببیند پیمیبرد متعلق است به… فرستندهی کارت را همان روز میبیند. نوجوان رمانتیک درونش، حسب زنانگیاش میپرسد: آیا تو به من علاقهمندی؟ آخر آن پسر، مسلمان نبود! یعنی مسلمان میشود؟»
عشق آمده ما را رهنمون سازد به سمت نوع ازلی و ابدیش، و چه زیباست دیدن این عشق در پس همهی ناخوشایندیها و نرسیدنها، در پس همهی تندیهای «شلینا» برای یافتن شاهزادهی افسانهای خود. او به دنبال آن نیمهی گمشده میگردد تا قرارگاه امنی بیابد و در آن آرام گیرد و خداوند عزوجل این کشش و کوشش را در وجود زن و مرد به ودیعت نهاده است. عشقی که گاه نمود آن را قهرمان داستان در روز ولنتاین مییابد و همین چه سادهلوحانه میتواند روح والای انسانی او را به سخره گیرد. اما عشق حقیقی در وجود اوست و نمود آن در در پس روسری او جا گرفته است و شلینا را از رازهای پس پرده به سمت حقیقتی همیشه زنده رهنمون میکند. بیآنکه خود بداند.
کتاب «عشق زیر روسری» داستان سفرهای عاطفی و احساسی دختری مسلمان و ساکن لندن است به نام شلینا (زهرا) جانمحمد. او تحصیلکردهی دانشگاه آکسفورد است. دختری مسلمان با فرهنگ غربی-آسیایی-اسلامی که سعی دارد یار و همراه خود را بیابد. آیا روسریاش که همان مسلمانی اوست پس معرکه میماند و بیخیال عشق گمشدهی خود میشود؟ «عشقی که دیری است از نسل ما رفته، آبکی شده و به دلربایی کردن و قصه و خیال عاشقانه رنگ باخته»، و اگرچه لندنی است اما با رسوخ تفکر اسلامی در آن حیات گرفته است.
کتاب «دخترانه» اثر سمیه سادات لوح موسوی
انتشارات آرما
«دخترانه» شامل 29 یادداشت و مقاله با عناوینی چون «به زنجیر کشیدن قلبها عمومی شده است»، «تو دختری»، «دشت پر حادثه بلوغ»، «آهسته حمل شود، شکستنی»، «او که یادش شیرین است»، «روزهای مبادایی که هنوز نیامدهاند»، «چشمها عقل را کور میکنند» و ... است که در 104 صفحه نوشته شده است.
در ظاهر اگرچه زن ولی بی تردید
مردانه دفاع کرده از خون شهید
ماه است و به سر گرفته چادر یعنی
پنهان شده در دل صدف مروارید
سیدمحمدصادق_آتشی
عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم. دست و پاش 90 درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت. و این برای من که عاشق چیزهای کوچیک و ظریف (ماشین کوچیک ، خونه کوچیک) بودم یه رویا بود. خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد... باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد... عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید.... اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت.... مامانم قاطی بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینطوری نمیتونه بره بیرون... و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه.... فکر میکنید چی شد زانوهای باربی ام شکست....! چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو پا بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده.... من بعد از اون 5-6 تا باربی دیگه هم خریدم اما همشون بعد از دو روز زانو نداشتند... داشتم فکر میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟!! مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه لاکاشو پاک کردیم موهاشو بافتم مث خودم چادر سرش کردم و نماز جمعه هم میرفت... مامانم خیلی ساده نذاشت من مثل باربی بشم چون باربی مثل من شد... نکته های خاطره ی بالا: ۱- لزوم تدبیر لازم در تربیت. ۲- آرامش مادر و همراهی او با دخترش باعث میشود، تدبیر مادر به نتیجه برسد، بدون آن که دختر نگران و آشفته شود. 3- حوصلهی مادر در بازی با فرزند و دوختن لباس، در به ثمر رسیدن تربیت، بسیار مؤثر است. ۴- در زمانی زندگی میکنیم که تهدیدهای تربیتی و شبیخونهای فرهنگی و جنگ نرم، فرزندان ما را تهدید میکند. اما ... زیرکی مومن تهدید ها را تبدیل به فرصت میکند.
خاطرات دختر شهید طهرانی
گرمــای تابستــان چه لذت بخـش است وقتی با خــُـدا معامله بهِشــت و جهنم می کنم گرما را به جــان می خَرم... اما حِجــابم را با جهنم عوض نخواهــم کرد چـــادرَم! در این گرمـای تـابستـان؛ وقتی پیچیده می شـوم میـان سیـاهی ات، تنهــا دلخـوشی ام به این اسـت که... عرقِ روی ِ پیشـانی ام عرقِ بنـدگی اسـت، نـه عرق شَـرم... بـاور کـن، معنیِ این همه حرارت و گرما را به جان خریدن ، تحمـل نیسـت... عشق اسـت؛ عشق بـه خُـدا...
میدونی چادر مخفف چیه؟!
🔸چهــــره آسمانـــــی
❣دختــ💓ـــر رسول الله(صلی الله علیه و آله )