وقتی باربی مثل من شد
عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم. دست و پاش 90 درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت. و این برای من که عاشق چیزهای کوچیک و ظریف (ماشین کوچیک ، خونه کوچیک) بودم یه رویا بود. خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد... باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد... عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید.... اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت.... مامانم قاطی بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینطوری نمیتونه بره بیرون... و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه.... فکر میکنید چی شد زانوهای باربی ام شکست....! چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو پا بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده.... من بعد از اون 5-6 تا باربی دیگه هم خریدم اما همشون بعد از دو روز زانو نداشتند... داشتم فکر میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟!! مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه لاکاشو پاک کردیم موهاشو بافتم مث خودم چادر سرش کردم و نماز جمعه هم میرفت... مامانم خیلی ساده نذاشت من مثل باربی بشم چون باربی مثل من شد... نکته های خاطره ی بالا: ۱- لزوم تدبیر لازم در تربیت. ۲- آرامش مادر و همراهی او با دخترش باعث میشود، تدبیر مادر به نتیجه برسد، بدون آن که دختر نگران و آشفته شود. 3- حوصلهی مادر در بازی با فرزند و دوختن لباس، در به ثمر رسیدن تربیت، بسیار مؤثر است. ۴- در زمانی زندگی میکنیم که تهدیدهای تربیتی و شبیخونهای فرهنگی و جنگ نرم، فرزندان ما را تهدید میکند. اما ... زیرکی مومن تهدید ها را تبدیل به فرصت میکند.
خاطرات دختر شهید طهرانی
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.